دومین جلسه کارگاه مسئله شناسی معنویت پژوهی
ارسال شده در تاریخ :
✅استاد ارائه دهنده: دکتر هادی وکیلی (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی)
✅پژوهشکده اخلاق و معنویت ذیل پروژه مشق اخلاق برگزار کرد:
✅از رادیو پژوهش بشنوید
http://dte.bz/phSCg
✅زمان: یکشنبه 1399/12/17
✅دوره به صورت مجازی برگزار گردید.
هادی وکیلی:
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اظهار کرد: مؤلفههای معنوی در فلسفه اشراقی سهروردی یا ملاصدرا بیشتر از فلسفه ابن کَندی یا ابن سینا وجود دارد. بنابراین به اعتقاد بنده، خود فلسفهورزی نوعی معنویت است. در دیگر علوم نیز باید بررسی کنیم مؤلفههای معنوی چگونه یافت شده و چگونه ولو ناخودآگاه لحاظ میشوند.
به گزارش خبرنگار ایکنا، کارگاه معنویت اسلامی و معنویت در علوم اسلامی، صبح امروز یکشنبه ۱۷ اسفندماه، با ارائه هادی وکیلی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، از سوی پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
موضوعی که قرار است درباره آن صحبت کنیم، سهل و ممتنع است. سهل از این منظر که با واژگان معنویت و علوم اسلامی به شکل مستقیم و غیرمستقیم آشنایی داریم، اما ممتنع از این منظر است که تصویر صحیح و کاملی از معنویت اسلامی هنوز به دست ما نیامده است و کوشش این جلسات این است که از طریق بحث و گفتوگو، راهبردهایی برای معنویت پژوهشی به دست بیاوریم و از طریق آن پژوهشها بتوانیم ادبیات این بحث را فربهتر کنیم.
مفهوم معنویت را ابتدا مورد بررسی قرار میدهیم تا از طریق این مفهوم وارد زمینههایی شویم که درباره آن راهگشا باشد و ذهن ما را به سمت مسائل مرتبط با این مفهوم هدایت کند. معنویت را میتوانیم با عنوان روحگرایی یا گرایش به روح در نظر بگیریم که به معنای در نظر گرفتن وجود روح یا اثر گرفتن از آن است. همچنین معنویت به معناگرایی مرتبط است یا اینکه معناگرایی در برابر لفظگرایی در نظر گرفته میشود. باطنگرایی و آخریت به معنای آخرتگرایی نیز با معنویت در ارتباط است.
همینطور ماوراءالطبیعه نیز میتواند از معادلهای معنویت باشد. آئینگرایی نیز که هدفی فراتر از رفتارهای آئینی روزمره همانند خیابان رفتن، مسواک زدن یا صبحانه خوردن دارد با معنویت در ارتباط است. همینطور نمادگرایی که به فراروی از دلالتهای حقیقی اشاره دارد، مفهومی نظیر معنویت را القا میکند. همینطور سکوتگرایی که به جنبه مقابل لفظ گرایی اشاره میکند یا معنای خاموشگرایی میدهد که در برخی از فرق مسیحی یافت میشوند را میتوانیم مرتبط با معنویت در نظر بگیریم، چراکه رفتاری فرامادی است.
بنابراین مفهوم معنویت در مقابل الفاظی همانند مادیت، لفظگرایی، ظاهرگرایی، جسمانیت، اَوَلّیت یا آغازگرایی، طبیعت یا فیزیک و همینطور عادتگرایی و نمایشگرایی است، چراکه رفتارهای نمایشی که بیانگر یک معنا و مدلول هستند، در برابر معنویت قرار میگیرند. نتیجهای که میتوانیم در نظر بگیریم، این است که معنویت به معنای زندگی در دنیا در ورای تعلقات مادی است و گاهی به تعبیری زیست روحی است، چراکه تمام مواردی که ذکر شد با زندگی عجین هستند. منظور از زندگی در اینجا، بودن است. از سوی دیگر ما از انواعی از معنویت میتوانیم صحبت کنیم.
معنویت عمدتاً در سنت مسیحی مطرح بوده و در سنت اسلامی چندان مطرح نشده است. همچنین از چهار معنویت میتوانیم سخن بگوییم که یکی معنویت عرفانی است. این نوع طبعاً به معنای معنویت برآمده از تعالیم نظری یا عملی عرفانهای جهان و عارفان دینی است. معنویت نوع دوم رُهبانی است که عمدتاً از طریق ترک زندگی مادی و گوشهنشینی حاصل میشود و با معنویت زاهدانه همجوار است. معنویت نبوی نیز داریم که تأکید آن بر عدل اجتماعی است و در واقع بر جامعه بدون طبقه که هم انسانها در کنار هم و به دور از خشونت و استثمار یکدیگر بتوانند زندگی و عدالت را پیاده کنند، تأکید دارد.
معنویت چهارم، معنویت عملی است که جهان روزمره عادی را ارتقا میبخشد. در این نوع معنویت، فعلیتیافتگی و اشراق، هدف معنویت است و شاید روشهایی از طریق ذهن در صدد دستیابی به این نوع معنویت کارساز هستند. این روش به روی همگان گشوده است و سالکان از طریق تأمل میتوانند در عمل تجربیات و فعالیتهای روزانه خود را انجام و به ترویج مناسکی بپردازند که در مقابل حیطههای مربوط به معنویت از دل سه حیطه شامل تعالیم نظری، مناسک عملی و زندگی معنوی بیرون میآیند. تعالیم نظری به نظامهای فکری مربوط هستند که ممکن است عمر کوتاه یا طولانی داشته باشند در عرصه عملی به مناسک و آداب و رسومی مربوط هستند که ممکن است آن معنویت را شکل دهند و در شکل سوم یعنی زندگی معنوی نیز معنویت با زندگی فرد مربوط است.
یکی از سوالات این است که مسائل نظری مربوط به معنویت با چه علومی گره خورده است؟ البته یکی از این علوم، علوم اسلامی است اما از الهیات تا علوم غریبه قلمرو مسائل نظری مرتبط با معنویت است. در حوزه عملی، قلمروهایی داریم و مناسک مربوط به معنویت مناسک خاصی هستند که طیف زیادی را شامل میشوند که از جمله آنها مراقبه، ریاضت، ذکر، ورد، مکاشفات، کرامات، معجزات، و همینطور وحی، الهام و بشارت و مهارتهای ارتباطی است. در مباحث معنویت یکی از موارد این است که انسانها چگونه از طریق مهارتهای ارتباطی به رابطه با خود و دیگران بپردازند. این مواردی هستند که برای شناخت مسئلهها باید به آنها توجه کنیم.
در زمینه سبک زندگی، انواعی وجود دارد که یکی از آنها سبک زندگی عارفانه است. در این سبک، عارف براساس معرفت به حق و شناختی که از حق تعالی دارد به شناخت جهان، موقعیت خود به عنوان انسان و موقعیت موجودات دیگر میپردازد و زندگی عارفان توأم با وحدتبینی در جهان، برابر انگاری، یکسانانگاری و فرق نگذاشتن بین موجودات و عشق به همه موجودات است. نوع دوم سبک زندگی عاشقانه است که در این سبک از زندگی، فرد معنوی عشق به خدا و موجودات جهان داشته و عاشقانه آنها را دوست دارد و عاشقانه به آنها فکر میکند. تفاوت سبک زندگی عارفانه با عاشقانه در این است که در سبک زندگی عاشفانه، نه بر اساس معرفت، بلکه بر اساس احساسات رمانتیک نسبت به انسان و جهان اتفاق میافتد.
سومین سبک زندگی زاهدانه است که انسان زُهد پیشه کرده و جهان مادی را ترک و به اقلی از مایحتاج زندگی اکتفا میکند. وی عمدتاً تارک دنیاست و عطای آن را به لقایش بخشیده است. بسیاری از صوفیان ما و همینطور عارفان مسیحی و یهودی این شیوه را انتخاب کردهاند. سبک زندگی راهبانه هم تا حدودی شبیه به سبک زندگی زاهدانه است و شاید این سبک بیشتر متعلق به سبک زندگی عارفان مسیحی باشد که فرد زندگی مادی، ازدواج، منابع مادی و دارایی را کنار گذاشته و خود را وقف خداوند میکند و با سرسپردگی به خداوند و عیسی مسیح به زندگی خود شکل میدهد.
سبک زندگی کمالگرایانه، نوع دیگری از سبک زندگی است که فرد با عبور از تعلقات خسیس و پست زندگی، خودش را به اوج و کمالات میکشاند و در واقع فرد در هرم نیازهای مازلو، از نیازهای فیزیولوژیک عبور کرده و به جای توجه به حلقات نیاز به حلقات شکوفایی میاندیشید تا به فعلیت کامل یعنی اوج کمال دست پیدا کند. در همه این سبکها، فراروی از ظاهر و سطوح پایین زندگی و حرکت به سمت لایههای رفیعتر مبنای حرکت و شکل دادن به سبک زندگی است.
شکل دیگر سبک زندگی، سبک زندگی معناگرایانه است که بر اساس هویت و بصیرت شکل میگیرد که در اینجا انسان به دنبال کشف یا جعل زندگی است و هویت واقعی خود را کشف میکند و به اصطلاح به بصیرت میرسد و میتواند با حس ششم موقعیت اشیاء جهان را دریابد. سبک دیگر، سبک زندگی فردی – درونی است که فرد به جای توجه به محیط اجتماعی و دیگران، توجهاش را به خود و درونش معطوف کرده است و اسفار معنوی را در درون خود طی میکند. اینجا هم فرد از سطح مادی عبور کرده اما فراروی در آفاق نیست، بلکه فرو روی در انفس است و عالم به ظاهر صغیر را عالمی کبیر مییابد.
سبک زندگی دیگر فردی – اجتماعی است که برخلاف سبک قبلی، توجه فرد نه فقط به خویشتن، بلکه به بیرون نیز هست و طبعاً جامعهگرا و گروهگرا است و در کنار رابطه فرد با درون، با محیط اجتماعی، عدالت اجتماعی و جایگاههای بیرونی و فردی مرتبط است. سبکهای زندگی دیگری همانند قدسی وجود دارد که فرد را به قصد دستیابی به عالم قدس و امر مینوی مهیا میکند. وی جهان را همانند یک کل در نظر گرفته و کامیابی حقیقی و غیرمادی را به دست میآورد. آخرین سبک زندگی، معنوی است که سبک زندگی خاصی است که محل توجه ماست و هنوز تصور روشنی از این سبک زندگی نداریم، مگر اینکه آن را به یکی از انواع پیش از خود معادل کرده و فروبکاهیم. اما این را باید اثبات یا قرارداد کنیم یا واقعاً سبک زندگی معنوی را کشف یا جعل و چارچوبهای آن را بیان کنیم.
حال اگر بخواهیم قدری به مسئلهیابی نزدیکتر شویم، باید اشاره کنیم معمولاً در روشهای پژوهشی برای مسائل، یک ساختار صوری تعریف میکنند؛ یعنی در مسئلهیابی، چه سؤالی را محل توجه قرار دهیم که از محل آن، مسئلهای زاده میشود. در فلسفه اسلامی سه سؤال مهم با سه ابزار مطرح میشود؛ اولاً آن چیست؟ دوم اینکه آیا هست و سوم اینکه چرا هست؟ در بحث ما که مسئلهیابی برای معنویتپژوهی است عمده پرسش ما به لحاظ ساختار صوری در مسئلهیابی، پرسش از چیستی است.
شکل دیگر، نسبتسنجی معنویت است. مثلاً بگوییم نسبت معنویت با علوم اسلامی چیست و آیا این رابطه وجود دارد یا خیر؟ شکل سوم طرح مسئله، به شکل اثربخشی است؛ یعنی نشان دهیم که امر «الف» چه تأثیری در امر «ب» دارد که در اینجا متغیرهای مستقل و وابسته داریم و تأثیر متغیرهای مستقل بر وابسته را مورد ارزیابی قرار میدهیم. البته هر سه پرسش، میتوانند در تحقیقات کمی و کیفی به کار بروند.
از جمله نمونه مسائل این است که خدا چیست؟ این یکی از مهمترین مسائل معنوی ماست. این پرسشی مهم و مسئلهای معنوی است، چراکه در معنویتهای دینی نقطه کانونی، پرسش از چیستی یا کیستی خداست؟ یا مثلاً رابطه با خدای مورد نظر چگونه است؟ الان در دوران کرونا یکی از مسائل این است که آیا انسانهای مبتلای مؤمن میتوانند از طریق دعا با خدا ارتباط بگیرند و از وی کمک بخواهند. مسئله دیگر این است که آیا رابطه انسان با امر الهی، عاشقانه است یا اقدام داوطلبانه برای تحت اراده خدا رفتار کردن و با اراده خدا همسو بودن است؟ سؤال دیگر این است که آیا جهان مادی اساساً خیر، ناقص، یک توهم یا چیز دیگری است؟
از جمله نمونه سؤالهای معنوی انسان شناختی نیز این است که آیا انسان بعد از مرگ جاودانه میماند؟ آیا انسان روح دارد یا صرفاً جسد است؟ اساساً روح چیست؟ یکی از سؤالات دیگر این است که نقش بخش جسمانی ما در رسیدن به کمال چیست؟ آیا بدن برای معنویت یک مسئله است یا نقطهمحوری؟ معنویت پژوهشی باید روشن کند که آیا باید از این بدن بگذریم یا خیر؛ چراکه بسیاری معتقدند بدن برای معنویت یک مسئله است و باید میلههای این قفس را برید تا این پرنده جان بتواند پرواز کند.
یکی از دیدگاهها درباره معنویت این است که معنویت نه اسلامی و نه مسیحی، نه سکولار و نه دینی است، اما از سوی دیگر میتوان گفت معنویت ساختارمند است و مثلاً معنویت اسلامی با مسیحی، یهودی و هندویی متفاوت است، لذا یک بحث این است که چگونه برای آن جعل معنا کرده و دوم اینکه معنویت در علوم اسلامی چه ردپایی به جا گذاشته است و آیا میتوانیم در فقه، فلسفه، کلام، اخلاق و ... آن را بیابیم. در این راستا باید نقاط اشتراک و افتراق معنویت با این علوم اسلامی را بیابیم و از سوی دیگر مؤلفههای معنویت در علوم اسلامی را معلوم کنیم و مثلاً وقتی سراغ فقه میرویم به خوبی بدانیم در کدام ابواب فقه، باید سراغ معنویت را بگیریم.
اگر این را بپذیریم در هر جایی از کلام، فقه، عرفان اخلاق و ... میتوانیم نشانی از معنویت را بیابیم. خود بنده معتقدم مؤلفهها معنوی در فلسفه اشراقی سهروردی یا ملاصدرا بیشتر از فلسفه ابن کَندی یا ابن سینا وجود دارد. بنابراین به اعتقاد بنده خود فلسفهورزی نوعی معنویت است. در دیگر علوم نیز باید بررسی کنیم مؤلفههای معنوی چگونه یافت شده و چگونه ولو ناخودآگاه لحاظ میشوند.
انتهای پیام
انتهای پیام